خاطره
آنقدَر خوبی که از یادم نرفتی هیچگاه
آنفدر پاکی که از ذهنم نرفتی هیچگاه
عادتم دادی و از پیشم تو رفتی گو چرا
از فراغت با دلم صحبت نکردی هیچگاه
نامه هایم را به همراه گلی دادم ولی
پاسخ آن نامه هایم را ندادی هیچگاه
خنده هایت مایه ی شادیه من بودند لیک
خنده هایت از ته قلبت نبودند هیچگاه
گرچه دیگر رفتی و اینها ندارند هیچ سود
من برای سود شعری را نگفتم هیچگاه